حزین لاهیجی

حزین لاهیجی

شمارهٔ ۱۴۱

۱

تمنا چون نسوزد در ضمیر من؟ که می باشد

تف صحرای محشر، سینه های دل فگاران را

۲

نیم کوته نظر کز نارساییهای خود سنجم

به آن زلف مسلسل، امتداد روزگاران را

۳

تهی کف رفتن بی قسمتان از من بدان ماند

که باز آرند از میخانه خالی، هوشیاران را

۴

گل خرم دلی بی نکهت او نشکفد جایی

بهار عهد جمشید است جام می گساران را

۵

سراید یک نیستان ناله را هر استخوان من

در آن وادی که چون مورند شیران، نی سواران را

۶

شکوهی عاشقان راعشق بخشیده ست کز وحشت

پلنگ آهو شود نخجیرگاه داغداران را

۷

زمین سینه ام از آب پیکان تو گلشن شد

نخواهد خاک این آماجگه، جز تیر باران را

۸

گریبان چاک باشد دلق ما تردامنان تا کی؟

به می آلوده گردان خرقهٔ پرهیزگاران را

۹

حزین ، از خامه مشکین سوادم چون رقم ریزد

ورق ماند به دستم، عارض نوخط عذران را

تصاویر و صوت

نظرات