حزین لاهیجی

حزین لاهیجی

شمارهٔ ۱۷۸

۱

صبح را لمعهٔ نور از ید بیضای دل است

آتش طور، فروغ رخ موسای دل است

۲

چهره، حوران بهشتی عبث آراسته اند

چشم صاحب نظران محو تماشای دل است

۳

پای هشیار نه، ای پیک خیال رخ دوست

سینه تا دیده، پر از باده ی مینای دل است

۴

قطرهٔ اشک مرا ای گل تر خوار مبین

این گرانمایه گهر، زاده ی دریای دل است

۵

چه عجب گر شنوی بوی کباب از سخنم

نفسم سوختهٔ آتش سودای دل است

۶

در خرابات خم بادهٔ پر زور یکیست

مستی نه فلک از ساغر صهبای دل است

۷

غیر مجمر نکند جای دگر، گرم سپند

سینه ی سوختگان، منزل و مأوای دل است

۸

خبر از لیلی سرگشته ی خود باز نیافت

سالها شدکه جنون بادیه پیمای دل است

۹

زاب حیوان غمت ، زندهٔ جاوید شدیم

کمترین معجزهٔ عشق تو احیای دل است

۱۰

می شناسد همه کس طرز نوای تو حزین

دم جان بخش زدن کار مسیحای دل است

تصاویر و صوت

نظرات