
حزین لاهیجی
شمارهٔ ۱۸۳
۱
قدح تا گرفتم بهاری به سر رفت
بهاری مگو، روزگاری به سر رفت
۲
دراز است چون زلف، مدّ حیاتی
که در سایه گلعذاری به سر رفت
۳
سر آمد مرا شمع سان زندگانی
به پا شعله آمد، شراری به سر رفت
۴
کسی رفته معراج افتادگی را
که چون سایه در رهگذاری به سر رفت
۵
اگر عمر هر کس به کاری به سر رفت
مرا عمر در پای یاری به سر رفت
۶
نیاسودم امروز از بیم فردا
که مستی به فکر خماری به سر رفت
۷
سواد جهان چیست در چشم عارف؟
سواری در آمد، غباری به سر رفت
۸
نبودم حزین ، در میان نکهت آسا
مرا فصل گل در کناری به سر رفت
تصاویر و صوت

نظرات