حزین لاهیجی

حزین لاهیجی

شمارهٔ ۲۰۳

۱

بی شمع می، به بزم دل و دیده نور نیست

از بادهٔ شبانه گذشتن، شعور نیست

۲

اکنون که، ساقی از پی هم جام می دهد

بستان، مگر خدای تو زاهد، غفور نیست؟

۳

یک ره اگر به پرسشم آیی چه می شود؟

کوی تو را به کلبه ما راه، دور نیست

۴

آرام دل جدا ز تو، ممکن نمی شود

تا رفته ای تو، مجلسیان را حضور نیست

۵

از حد مبر تغافل و بی مهری و جفا

این شیوه ها سزای دل ناصبور نیست

۶

یک قطره خون دل چقدر طاقت آورد؟

یاد رخت به سینه،کم از برق طور نیست

۷

تا می توان حزین ، بسرا حرف عشق را

زاهد اگر کنایه نفهمد، قصور نیست

تصاویر و صوت

نظرات