
حزین لاهیجی
شمارهٔ ۲۱۲
۱
در راه محبت، سر اگر شد قدمی هست
گرچشم وفا نیست، امید ستمی هست
۲
شد روشنم ازگوشهٔ خود، سرّ دو عالم
آیینهٔ زانوست، اگر جام جمی هست
۳
می خواست رقیب از سخنم رنجه کند دل
دیوانه گمان داشت، به مجنون قلمی هست
۴
با من نتواند غم ایام برآید
از داغ تو صحرای دلم را حشمی هست
۵
از یار حزین دل و دین داده چه پرسی؟
پیداست که هر بتکده ای را صنمی هست
تصاویر و صوت

نظرات