
حزین لاهیجی
شمارهٔ ۲۲۳
۱
در طینتم از بس که رگ و ریشه، وفا داشت
خاکم چه بهاران و چه دی، مهر گیا داشت
۲
در مرگ من آن زلف چرا موی نژولید؟
یک دلشده از سلسلهٔ اهل وفا داشت
۳
غیر از دل ما کز سر کونین گذشته ست
هر درد که دیدیم سر کوی دوا داشت
۴
روی سخن اینجا به حریفی ست که فهمد
با هر که نگه عربده ای داشت، به ما داشت
۵
عشق تو رسیده ست به فریاد وگر نه
این حوصله را صبر تنک ظرف، کجا داشت؟
۶
هرگز نبود جز به هدف دیدهٔ ناوک
با ما نگهت هر ستمی داشت به جا داشت
۷
یک بوالعجبی دیده ام و جای شگفت است
تلخابهٔ این چرخ سیه کاسه، گدا داشت
۸
تا آمده ز ایام نخورده ست فریبی
دل تجربه ای داشت، ندانم ز کجا داشت؟
۹
از کوی غم آواز حزینی که شنیدی
نالیدن دل بود، ندانم چه بلا داشت؟
نظرات