
حزین لاهیجی
شمارهٔ ۲۲۴
۱
صد جان به حسرت سوختی، آهی ز جایی برنخاست
از دل شکستن های ما، هرگز صدایی برنخاست
۲
نخلت کز اشک و آه من، نشو و نما آموخته
مانند این شمشادبن، ز آب و هوایی برنخاست
۳
در گلشنت باد صبا،کی می کند یادی ز ما؟
دیری ست کز راه وفا، آواز پایی بر نخاست
۴
از آمد و رفت نفس، آگه نمی گردد کسی
زین کاروان بی خبر، بانک درایی برنخاست
۵
تمکینم از حرف سبک، لنگر نمی بازد حزین
کوهم ولی ز آواز کس، از من صدایی برنخاست
نظرات