
حزین لاهیجی
شمارهٔ ۲۳۴
۱
از آن، سرم به هوای تو مایل افتاده ست
که آرزوی تو چون شعله در دل افتاده ست
۲
چو نور در بصر و روح در دلی و هنوز
میان ما و تو صد پرده حایل افتاده ست
۳
شهید کوی محبت شوم که هر گامی
هزار خضر در او، نیم بسمل افتاده ست
۴
کسی که سجده به بیت الحرام عشق نکرد
ز قدر کعبه ی دیدار، غافل افتاده ست
۵
ز یاد زلف تو، صد آرزو به دل گره است
که را به عشق چنین کار مشکل افتاده ست؟
۶
حزین ، امید شفاعت زکس به حشر مدار
که عذر ما همه در گردن دل افتاده ست؟
نظرات