حزین لاهیجی

حزین لاهیجی

شمارهٔ ۲۴۴

۱

چون صبح به بر، دیدهٔ من پیرهنی داشت

در پرده مگر حسرت نازک بدنی داشت

۲

آن فیض کجا رفت کز افشاندن زلفش

هر نافهٔ داغم، به گریبان ختنی داشت؟

۳

نگذاشت به کار دل صدپاره، درستی

آن عهد که با طرهٔ پیمان شکنی داشت

۴

هر تار به راهی رود از زلف حواسم

جمعیت احباب، پریشان شدنی داشت

۵

در جیب گریبان، گل چاکی نفشاندم

تا سینه ام از غنچهٔ پیکان چمنی داشت

۶

چشم از غم محرومی دیدار چه می کرد

گر فرصت یک ره، مژه بر هم زدنی داشت؟

۷

از ضعف رسا، خانه نشینیم وگر نه

دیوانهٔ ما هر گذری، انجمنی داشت

۸

بودش سخن از حسرت آب دم تیغت

در پیش تو آن روزکه زخمم دهنی داشت

۹

از شوق تو دل خانه به دوش است وگر نه

درکوی غم، آواره ما هم وطنی داشت

۱۰

بیکار نیارست کند دست مرا مرگ

بستد ز گریبان و به چاک کفنی داشت

۱۱

عمریست حزین از نظرت رفت ونگفتی

درگاه صنم خانهٔ ما، برهمنی داشت

تصاویر و صوت

دیوان حزین لاهیجی (به ضمیمه تاریخ و سفرنامه حزین) کتابفروشی خیام - شیخ محمدعلی بن ابیطالب بن عبدالله حزین لاهیجی - تصویر ۲۹۷

نظرات