
حزین لاهیجی
شمارهٔ ۲۶۰
۱
آزادی ما از غم کونین کران داشت
مستی ز سبکباری ما رطل گران داشت
۲
رسوای ازل در غم عشق تو چو صبحم
این چاک به صد بخیه نیاریم، نهان داشت
۳
در پرده به تیر نگهم خستی و پیداست
هر پارهٔ این دل، ز خدنگ تو نشان داشت
۴
زاهد تو چه دانی؟ ز حریفان مغان پرس
فیضی که شب جمعه و روز رمضان داشت
۵
زین گوشه زندان به چه تدبیر برآییم؟
دل شد به دیار خود و ما را به ضمان داشت
۶
از جام جم، افسانه مسنجید که ما را
هرکاسه که غم داد، شرابی به از آن داشت
۷
افسرده حزین ، از چه کشی پای به دامن
در راه خرابات چه دیدی که زیان داشت؟
نظرات