حزین لاهیجی

حزین لاهیجی

شمارهٔ ۲۶۳

۱

فرسوده ز نعمت شده دندان به دهانت

لیک ازگله یک روز نیاسود، زبانت

۲

فرصت، که به دست تو متاع سره ای بود

تیریست که جستهست ز آغوش کمانت

۳

در باغ هوس، نخل تمنّا چه نشانی؟

برخاست ز جا از همه سو، باد خزانت

۴

از ریگ روان بیش بود چاه در این راه

سرکش مشو ای نفس، که دادند عنانت

۵

بیغوله دنیا نبود جای نشستن

شد سدّ ره ای سست قدم، سنگ نشانت

۶

صوفی ، ز سلوک تو چه حاصل که نگردید

تقوا بلد راه خرابات مغانت

۷

رنجت شود آسودگی دولت جاوید

گر عشق ستاند، ز غم سود و زیانت

۸

ای سرو چمان، سایه ز من باز نگیری

پرورده ام از ناز میان دل و جانت

۹

پیمان محبت مگسل زآنکه قدیم است

پیوند رگ جان من و موی میانت

۱۰

بخرام فروهشته به بر طره پرچین

ای چشم تماشای دو عالم نگرانت

۱۱

خم شد قدم از بار دل خود نه ز پیری

یارب نکشد بار دل پیر و جوانت

۱۲

ترسم که رسایی نکند پایه بختم

ای مایهٔ اقبال، بلند است مکانت

۱۳

زان جام نگه کی رسدم باده گساری؟

جایی که سپهر است ز خونابه کشانت

۱۴

از داغ دل من چه خبر داشته باشی؟

ای آنکه به دامن ز شراب است نشانت

۱۵

ما را هوس بوسه دهد، لب به گزیدن

شیرین دهنانند ز خمیازه کشانت

۱۶

آتش نفسی، داغ دلی، چون تو حزین نیست

تأثیر کند در جگر سنگ فغانت

تصاویر و صوت

نظرات