حزین لاهیجی

حزین لاهیجی

شمارهٔ ۲۷۳

۱

خوش آنکه، دلم در شکن زلف تو جا داشت

بخت سیهم، خاصیت بال هما داشت

۲

گر عشق ندادی به غمش نقد دو عالم

در مصر وفا، یوسف ما را که بها داشت؟

۳

می ربخت به بر، طرّهء آهم، همه سنبل

دل بس که هوای سر آن زلف دو تا داشت

۴

از رنگ تو صحرا ورق لاله به خون شست

وز بوی تو،گل خرقهٔ صدپاره قبا داشت

۵

جز گوهر مهر تو درین هفت صدف نیست

مه را خم ابروی تو انگشت نما داشت

۶

در جیب چمن سنبل و در دشت ختن مشک

در هر طرفی زلف تو صد غالیهسا داشت

۷

سِحر از نگه، از غمزه فسون، عشوه ز نیرنگ

چشم تو چه گوییم که در پرده چها داشت؟

۸

خجلت نگهم سوخت که بی پرده درآمد

حسنی که نقابش دو جهان روی نما داشت

۹

تا سوخت مرا یار، شد افسرده بساطش

آتشکدهٔ شمع، به پروانه صفا داشت

۱۰

می رفت چو شمعش، ز گریبان به سر آتش

تیرت مگر امشب سر دلجویی ما داشت

۱۱

از خانهٔ زنجیر نمی خاست صدایی

این سلسله را شور حزین تو به پا داشت

تصاویر و صوت

نظرات