
حزین لاهیجی
شمارهٔ ۲۹۴
۱
سیهچشمی دلم را از پی تسخیر میآید
غزالی در هوای صید این نخجیر میآید
۲
جنونم آنقدرها شور دارد در ره شوقش
که از موج نگاهم، نالهٔ زنجیر میآید
۳
عیار عشق چون زد بر محک اندیشه، دانستم
که خون کوهکن آخر ز جوی شیر میآید
۴
خضر را چشمهسار زندگانی باد ارزانی
مرا آب حیات از جدول شمشیر میآید
۵
سرت گردم شکیبا نیست، از ضعف است میدانی
اگر جان بر لبم در انتظارت دیر میآید
۶
شکار دامن دشت تمنا خاک خواهد شد
حزین از سینه آهم بس که بیتأثیر میآید
نظرات