
حزین لاهیجی
شمارهٔ ۲۹۸
۱
شب زلف تو در خیالم آمد
از بخت خود انفعالم آمد
۲
بی رحم تر است غمزه، امروز
گویا رحمش به حالم آمد
۳
یاد قد اوست قسمت من
شادم که، الف به فالم آمد
۴
از حرمت خون دل شناسی
پیمانه کشی، حلالم آمد
۵
آبی ای زخم تشنه بردار
اشک دریا نوالم آمد
۶
گفتی نظر از جهان فروبند
کاینک رخ بی مثالم آمد
۷
از هر مژه، زین اشارت، انگشت
بر دیده امتثالم آمد
۸
خورشید رخ تو شد مقابل
جانی به تن هلالم آمد
۹
چون آینه وصل بی حجابی
از حیرت آن جمالم آمد
۱۰
افسرده دمان، حذر که چون شمع
حرفی به زبان لالم آمد
۱۱
از دیده و دل کناره گیرید
وحشی نگهان، غزالم آمد
۱۲
عشرتکده عدم، کجایی؟
از هستی خود ملالم آمد
۱۳
اوراق دل حزین گشودم
عشق تو به وصف حالم آمد
تصاویر و صوت

نظرات