
حزین لاهیجی
شمارهٔ ۳
۱
باشد رگ هر برگ چمن، دام هوسها
رشک است به آزادی مرغان قفسها
۲
کوتاهی پرواز بود لازم هستی
پیچیده به بال و پر ما، تار نفسها
۳
خفتیم درین مرحله تا قافلهها رفت
بیدار نگشتیم ز فریاد جرسها
۴
رحم است به مستی که ز میخانه برآید
در کشور عقل است به هر کوچه، عسسها
۵
کم فیض بود دولت دونان، که نگیرد
سرما زده، کام دلی از شعلهٔ خسها
۶
گر آدمی، از شهد شرهناک بپرهیز
واماندهٔ زنبور، رها کن به مگسها
۷
از منزل مقصود خبر باز نیامد
از بس که به صحرای طلب سوخت نفسها
۸
دنیاطلبان را نشود نفس دنی سیر
نشنیده قناعت، سگ این هرزه مرسها
۹
این طرفه که نبود خبر از محمل لیلی
برداشت ز جا، بادیه را شور جرسها
۱۰
فریاد حزین از نفس سینهخراشت
نشتر به رگ گل زدی، آتش به قفسها
نظرات