
حزین لاهیجی
شمارهٔ ۳۰۶
۱
تاکی ز جوی هر مژه ام اشک و خون رود
یک ره ز در درآ،که غم از دل برون رود
۲
در پیش چشم من نگهت با رقیب بود
این داغ حسرت از دل آزرده چون رود؟
۳
خون می رود ز دیدهٔ ما دل شکستگان
از شیشهٔ شکسته، می لاله گون رود
۴
عطار زلف او چه کند با دماغ من؟
نشنیده ام ز فکر پریشان جنون رود
۵
هرکس به عالم آمد و بشکست پای سعی
با دست خالی از در دنیای دون رود
۶
گر طعنه زد، مرنج حزین از امام شهر
بسیار ازین میانهٔ عقل و جنون رود
تصاویر و صوت


نظرات