
حزین لاهیجی
شمارهٔ ۳۱۸
۱
خورشید، درین کلبه شب افروز نباشد
خورشید رخی، تا نبود روز نباشد
۲
در جعبهٔ مژگان جفاکیش تو جانا
یک تیر ندیدیم که دلدوز نباشد
۳
هرگز نزند بلبل شوریده نوایم
از سینه، صفیری که غم اندوز نباشد
۴
چون من نتوان از سر کونین گذشتن
تا همّتی از طالع فیروز نباشد
۵
چون صبح به پاس دم اگر حاضر وقتی
آن روز کدام است که نوروز نباشد؟
۶
چون شمع درین بزم محال است برآرم
هرگز سر حرفی که زبان سوز نباشد
۷
چون کلک خوش آهنگ تو، امروز حزین نیست
مضراب نوازی که نوآموز نباشد
نظرات