
حزین لاهیجی
شمارهٔ ۳۲۱
۱
فروزان چهره چون شمع آمدی، دلها تسلّی شد
شب روشن سوادان از خطت صبح تجلّی شد
۲
شنیدی شکوهام، از شرم طاقت آب گردیدم
به حرفم گوش دادی، بر زبانم لفظ، معنی شد
۳
به سویم گرم دیدی، شبنم آسا از میان رفتم
به وصلم وعده دادی، خاطر از دوری تسلی شد
۴
صبا می کرد ازگلشن به مرغان قفس نقلی
دماغ آشفتگان را عطر گیسویت تمنّی شد
۵
نمودی حسن روزافزون، بهشت نقد را دیدم
به فرقم سایهٔ رحمت فکندی، رشک طوبی شد
۶
دل دیوانه میزد با خیال نرگست نقشی
ز شوخیهای مژگان تو، داغ چشم لیلی شد
۷
حزین کنج قفس بیهوده می باشد پرافشانی
به گیتی مایهٔ آسایشم کوتاه بالی شد
تصاویر و صوت

نظرات