
حزین لاهیجی
شمارهٔ ۳۲۵
۱
درکارگاه غیب چو طرح لباس شد
گل را حریر قسمت و ما را پلاس شد
۲
حربا نکرد روی به محراب آفتاب
در خاک نقش پای تو تا روشناس شد
۳
بر خاک حسرت، از دم شمشیر ناز تو
یک قطره خون چکید و دل بی هراس شد
۴
ما جمله مظهریم جمال تو را ولی
آیینه در میانهٔ ما روشنانس شد
۵
بخشید جان ز باده مرا پیر میفروش
دردش درین سبوی سفالین حواس شد
۶
بخشد به کام جان، اثر آب زندگی
هر دانه ای که با کف افسوس، آس شد
۷
یکسان به خاک گشته رواق خرد، حزین
بنیاد عشق بین که چه عالی اساس شد
تصاویر و صوت

نظرات