حزین لاهیجی

حزین لاهیجی

شمارهٔ ۳۳۹

۱

با تیغ‌بازی مژه‌ات جان که می‌برد؟

از چنگ کفر زلف تو، ایمان که می‌برد؟

۲

بر کف نهاده‌ام دل صد چاک خویش را

این شانه را به زلف پریشان که می‌برد؟

۳

مشکل کشد دلش به سر کوی عاشقان

این شمع را به خاک شهیدان که می‌برد؟

۴

ناز و کرشمه، غمزه، به خون جمله تشنه‌اند

جان از مصاف شیر شکاران که می‌برد؟

۵

عشق آزمود قوّت بازوی خویش را

تا پنجه‌ای به پنجهٔ مژگان که می‌برد؟

۶

در زیر سنگ مانده کفم از فسردگی

پیغام چاک را، به گریبان که می‌برد؟

۷

جز من که در گره زده‌ام اشک و آه را

اخگر به جیب و شعله به دامان که می‌برد؟

۸

بوسیده‌ایم ما لب جان‌بخش یار را

حسرت به خضر و چشمهٔ حیوان که می‌برد؟

۹

گر بشکنیم زیر لب این خوش صفیر را

پیغامی از قفس به گلستان که می‌برد؟

۱۰

شرمنده کرد گریه‌ام، ابر بهار را

شبنم به شطّ و قطره به عمّان که می‌برد؟

۱۱

نبود تو را حریف، کسی در سخن حزین

با خامهٔ تو، گوی ز میدان که می‌برد؟

تصاویر و صوت

دیوان حزین لاهیجی (به ضمیمه تاریخ و سفرنامه حزین) کتابفروشی خیام - شیخ محمدعلی بن ابیطالب بن عبدالله حزین لاهیجی - تصویر ۳۵۳

نظرات