
حزین لاهیجی
شمارهٔ ۳۴۶
۱
شلایین نرگسش مست شراب آلوده را ماند
نگاه ناز او مژگان خواب آلوده را ماند
۲
کدامین چشمه نوش است یارب تیغ ناز او؟
به زخمم بخیه، مور شهد ناب آلوده را ماند
۳
گره از بسکه در دل، گریه طوفان نسب دارم
نفس در سینهام سیل شتاب آلوده را ماند
۴
به خون، دل می تپد از سرگرانیهای ناز او
خم ابروی او تیغ عتاب آلوده را ماند
۵
به مخموری لب خشک از زبان شرمگین دارم
خط پیمانه ام چشم حجاب آلوده را ماند
۶
ز ابنای جهان ناید گشاد کار محتاجان
که دست این لئیمان، پای خواب آلوده را ماند
۷
فرو خوردم ز بیم خویش از بس اشک میگون را
دل من اخگر خون کباب آلوده را ماند
۸
کتان طاقتم را پرده داری می کند حسنش
رخش درشام خط، ماه سحاب آلوده را ماند
۹
حزین امروز روشن باد چشم داغ ناسورت
که آن خال از عرق، مشک گلاب آلوده را ماند
نظرات
جباری