
حزین لاهیجی
شمارهٔ ۳۶۴
۱
اگر نسیم نباشد که زلف بگشاید؟
به عاشقان رخ معشوق را که بنماید؟
۲
ز شمع، شب نشود روز، قدر وقت بدان
طلوع شعشعه ی آفتاب می باید
۳
معاشران به نشاط بهار، خنده زنید
مجال نیست که گل ساغری بپیماید
۴
به دست کوتهم آن طرّهٔ رسا نفتاد
چه شد که پرچم آهم به عرش می ساید
۵
به بانگ بربط و می بادهٔ مغانه بکش
که واعظ نفس افسرده، ژاژ می خاید
۶
رسد چو دور به زاهد، قدح برافشانید
پیاله گر نکشد، دامنی بیالاید
۷
دلم ز غنچه پیکان او شکفت حزین
خوشا دلی که ز فیضش دلی بیاساید
نظرات