
حزین لاهیجی
شمارهٔ ۳۷
۱
برق بگریخت نفس سوخته، از کشور ما
شعله گردی ست که برخاست ز خاکستر ما
۲
کیست کز شعلهٔ خورشید، برآرد شبنم؟
دل به افسانه، جدا کی شود از دلبر ما؟
۳
لب اگر باز کنی، چهره اگر بنمایی
گل کند جنّت ما، موج زند کوثر ما
۴
این که در دامن صحرای جنون می بینی
لاله نبود، که گل انداخته، چشم تر ما
۵
زندگی بخش بود مرده دلان را چون صبح
مگذر از فیض صفای دم جان پرور ما
۶
گریه ساکن نکند آتش ما را در عشق
شعله یک نیزه گذشته ست چو شمع از سر ما
۷
باده از پردهٔ شب، ساقی ما صاف کند
شفق صبح بود دُرد تَهِ ساغر ما
۸
این سیاهی به سر ما، نه ز داغ است حزین
پرتو انداخته بر تارک ما، اختر ما
تصاویر و صوت

نظرات