
حزین لاهیجی
شمارهٔ ۳۷۰
۱
ترسم از چشم خوشت غافل نگاهی سر زند
در دل بی طاقت من اشک و آهی سر زند
۲
من به یک نظاره حیرانم چه گل چینم ز تو؟
حسن شوخت هر نفس، از جلوه گاهی سر زند
۳
عمر صرف دوستی کردم، بری حاصل نداد
زین چمن می خواستم مردم گیاهی سر زند
۴
گر شود آن برق جولان، گرم خودداری چنین
شعله ای ترسم ز هر مشت گیاهی سر زند
۵
از تغافل های گرم یار می ترسم حزین
آه بی تابانه ای از دادخواهی سر زند
تصاویر و صوت


نظرات