
حزین لاهیجی
شمارهٔ ۳۷۳
۱
گر به شوخی شرری در پر پروانه زدند
آتش عشق مرا در دل دیوانه زدند
۲
وقت مستان تو خوش باد که در دیر مغان
باده با محتسب شهر، حریفانه زدند
۳
جگر خویش فشردند و به ساغر کردند
لاله سان، سوختگان تو چو پیمانه زدند
۴
دل ارباب وفا بر سر هم ریخته است
در حریمی که سر زلف تو را شانه زدند
۵
واعظ افسانه چه حاصل که صبوحی زدگان
در توفیق به یک نعرهٔ مستانه زدند
۶
حسن در جلوه گری جان جهانی را سوخت
آتش از پرتو این شمع، به کاشانه زدند
۷
آتشین چهره بتان را، نبود پروایی
صد دهن خنده، به جانبازی پروانه زدند
۸
عاشقان را نبود از شجر طور کمی
شعله در جان و دل از جلوهٔ جانانه زدند
۹
شوخ چشمان دل فارغ نگذارند حزین
ز آشنا عشوه نگاهی، ره بیگانه زدند
تصاویر و صوت

نظرات