
حزین لاهیجی
شمارهٔ ۳۸۰
۱
محرومی وصال تو دل را نوید بود
صبح امید آینه، چشم سفید بود
۲
در دیده می تپید چو بسمل به خون دل
کز تیغ دوری تو نگاهم شهید بود
۳
شب داشتیم بزم خوشی با خیال تو
هوشم خراب بادهٔ گفت و شنید بود
۴
بر ما گذشت و بگذرد امّا ز حق مرنج
کز شیوهٔ وفای تو دوری بعید بود
۵
ساقی بیا که پیری و مخموریم بلاست
دل از تو شیر مست شراب امید بود
۶
می داد می، به کشتی افلاک جبرئیل
جایی که پیر میکد هٔ ما مرید بود
۷
یا رب که آب میکده از ما دریغ داشت؟
مفتی درین معامله گویا یزید بود
۸
یعقوب اگر ز یوسف خود داشت آگهی
پیراهنش ز پردهٔ چشم سفید بود
۹
دلها شکفته می شود از گفتگوی عشق
درهای بسته را نفس ما کلید بود
۱۰
اشکم که داشت آینهٔ خسروی حزین
امّیدوار یک نظر اهل دید بود
نظرات