
حزین لاهیجی
شمارهٔ ۳۹
۱
دهقان نبرد حاصلی از بوم و بر ما
سرویم و بود عقده خاطر ثمر ما
۲
از ناز، کله گوشه به خورشید شکستیم
افکنده جنون، سایهٔ داغی به سر ما
۳
دیگر لبش از شادی دل غنچه نگردید
هر زخم که خندید، به روی جگر ما
۴
خوب آمدی ای شور نمکدان قیامت
می جست تو را داغ پریشان نظر ما
۵
از قطره زدن باز فتد گام نخستین
گر ابر شود همنفس چشم تر ما
۶
ما چون ز خرابات جهان پاک برآییم؟
آلوده برون رفت ز جنت، پدر ما
۷
دستی که می ام داد، تو را بست به خشکی
زاهد چه زنی طعنه به دامان تر ما؟
۸
خواهیم حزین ، آنقدر از خویش رمیدن
کاوازه به جایی نرساند خبر ما
نظرات