
حزین لاهیجی
شمارهٔ ۳۹۷
۱
طرب یعقوب من در گوشهٔ بیت الحزن دارد
چمن در آستین چشمم، ز بوی پیرهن دارد
۲
کسی کآشفته حال جلوه هر جایی او شد
نیاز بلبلان با نازنینان چمن دارد
۳
صدف در پاس گوهر، بسته می دارد دهان خود
لب خاموش من حرفی از آن شیرین سخن دارد
۴
توان دانست حال شب نشینان وصالش را
ز آه آتش آلودی که شمع انجمن دارد
۵
به خواب مرگ هم از دست دل یک دم نیاسایم
کف بی طاقت من کار با جیب کفن دارد
۶
غزال شیرگیر نرگس مستش به استغنا
نگاهی با سیه چشمان صحرای ختن دارد
۷
به درمان دل پرخون من برآب زد نقشی
لب پیمانه پیغامی، به آن پیمان شکن دارد
۸
سزدگر بیستون نازد به بازو، عشق ظالم را
کدامین لاله رنگین تر، ز خون کوهکن دارد؟
۹
نمی آید حزین از دست من کار دل نازک
که این مینا می پر زوری از عشق کهن دارد
نظرات