حزین لاهیجی

حزین لاهیجی

شمارهٔ ۳۹۸

۱

نیم ز افسردگی عاشق ولی دل یاد او دارد

شرابی نیست امّا این سفال کهنه، بو دارد

۲

از آن ته جرعه ای کز ناز بر خاک ره افشاندی

هنوزم آرزو خوناب حسرت در گلو دارد

۳

اشارت چیست؟ بسپارد به لب یا بشکند در دل؟

خروش دلخراشی بلبل ما درگلو دارد

۴

ندارد طاقت هر شیشه دل، تاب فروغ او

شراب خام سوزی عشق در جام و سبو دارد

۵

ببین صوفی وشم، دردی کش کوی خراباتم

ز می چون گل هنوز این خرقهٔ صد پاره بو دارد

۶

سر انصاف اگر داری، بیا بنمایمت ناصح

که جیب دلق شیخ شهر ما صد جا رفو دارد

۷

سر افسانه بگشا از نگاه آشنا رویی

لب خاموش عاشق با تو ذوق گفتگو دارد

۸

دلم از عمر بی حاصل حزین افسرده خاطر شد

چراغ کلبهٔ ما، آستینی آرزو دارد

تصاویر و صوت

نظرات