
حزین لاهیجی
شمارهٔ ۳۹۹
۱
دل در خم زلف او سودای دگر دارد
با سلسله دیوانه غوغای دگر دارد
۲
با جذبهٔ مشتاقی، باشد دو جهان گامی
در دامن دل عاشق، صحرای دگر دارد
۳
صحرای طلب دارد، در هر قدمی طوری
هر سنگ درین وادی موسای دگر دارد
۴
گر عشق نهان بازد با خود عجبی نبود
در پردهٔ دل مجنون، لیلای دگر دارد
۵
افلاک نگهبان عشق تو نمی باشد
این بادهٔ زورآور مینای دگر دارد
۶
در مجلس ما یک کس هشیار نمی گردد
در جام مگر ساقی صهبای دگر دارد؟
۷
پیداست حزین ما از دلق می آلودش
کاین رند خراباتی، تقوای دگر دارد
نظرات