
حزین لاهیجی
شمارهٔ ۴
۱
سخن صریح سراییم، عشق پنهان را
به خون دیده طرازیم، لوح دیوان را
۲
به دین و دل چه عجب شیخ شهر اگر نازد
ندیده یک نظر، آن چشم نامسلمان را
۳
نمی شود لب شیرین خاطر آشوبان
که نشکنند به داغ دلم، نمکدان را
۴
صباح وصل تو کو تا قیامت انگیزم؟
به سینه حشر کنم داغهای پنهان را
۵
بود که، نخل خزان دیده ام بهار کند
ز فیض گریه کنم سبز، خار مژگان را
۶
دمد ز هرکف خاکیش، سنبلستانی
خراب کردهٔ آن طرهٔ پریشان را
۷
هزار سینه به تار نگه رفو سازد
چه غم ز دامن چاک است ماه کنعان را؟
۸
شبی نمی شود از شور سیل مژگانم
که خون به تن نشود خشک، شاخ مرجان را
۹
نشسته ای به گلستان چرا فسرده، حزین ؟
به ناله ای بفزا، شور عندلیبان را
تصاویر و صوت

نظرات