
حزین لاهیجی
شمارهٔ ۴۰۳
۱
دل بی جهت شکایتی از روزگار کرد
هر کار کرد، یار فراموشکار کرد
۲
از وعدهٔ وصال، غم از دل نمی رود
نتوان به بوی باده علاج خمار کرد
۳
گل گل شکفت داغ تو از دامن دلم
این دشت برق تاخته آخر بهار کرد
۴
می کرد کاش چارهٔ بی تابی مرا
مشّاطه ای که زلف تو را تابدار کرد
۵
از دل نمی رود به وصال ابد برون
خونی که در دلم ستم انتظار کرد
۶
با بی قراری دل عاشق چه می کند؟
حسنی که آب آینه را موج دار کرد
۷
در دیده بس که برق نگاه تو گرم بود
اشک مرا به دامن مژگان شرار کرد
۸
یاد تو بس که می گذرد گرم از دلم
چون برگ لاله سینهٔ من داغدار کرد
۹
هرگز خدنگ چرخ ز صیدی خطا نشد
این حلقهٔ کمان چقدرها شکار کرد
۱۰
موج تبسّم خوش آن غنچه لب حزین
داغ دل مرا گل صبح بهار کرد
تصاویر و صوت

نظرات