
حزین لاهیجی
شمارهٔ ۴۳۸
۱
چشمت چرا حریف شرابم نمی کند؟
اریک دو جرعه مست و خرابم نمی کند؟
۲
آن ماهیم که از تف عشق تو سینه ام
دریای آتش است و کبابم نمی کند
۳
آسودهٔ فسانهٔ شوریده مغزیم
غوغای حشر چارهٔ خوابم نمی کند
۴
مهرم، که باد را به چراغم گذار نیست
چرخم که سیل فتنه خرابم نمی کند
۵
غافل چراست این همه ساقی ز کار من؟
افشرده است و باده ی نابم نمی کند
۶
محرومتر مباد کس از من به عاشقی
رنجیده آن نگاه و عتابم نمی کند
۷
نه خار رهگذار و نه خاک قدم حزین
آن سرگران به هیچ حسابم نمی کند
نظرات