
حزین لاهیجی
شمارهٔ ۴۴۷
۱
کجا پاس حجاب از زاهد بیپیر میآید؟
که تا میخانه هم با خرقهٔ تزویر میآید
۲
مزن دم با من آتش نفس در شکرافشانی
تو را ای صبح خام، از کام بوی شیر میآید
۳
دلا آسان نمیآید به کف سامان آزادی
اگر از عقل رستی، عشق دامنگیر میآید
۴
نظربازی مرا گرم است با خورشید رخساری
که آب از دیدنش در دیدهٔ تصویر میآید
۵
ندارم فرصت آن تا جواب نامه باز آید
رسد بر لب مرا جان زود و قاصد دیر میآید
۶
اجل کی میزند مهر خموشی بر لب مردان؟
مزار ما نیستان گشت و بانگ شیر میآید
۷
حزین آوازهٔ مجنون فرو ننشست و ننشیند
که از شور بیابان نالهٔ زنجیر میآید
نظرات