
حزین لاهیجی
شمارهٔ ۴۵۶
۱
بزمی که مست ناز مرا جلوه گاه بود
بادام چشم، نقل شراب نگاه بود
۲
مأوای حادثات، شبستان زندگی ست
فانوس شمع ما نفس صبحگاه بود
۳
مفتی ناز، کرد جفا را چرا حلال؟
در ملّتی که شکوهٔ عاشق گناه بود
۴
صحبت میان حسن و محبّت چنین خوش است
با ما نگاه گرم تو برق و گیاه بود
۵
روشن نگشت چشم حزین از جمال تو
روزش تمام چون شب زلفت سیاه بود
نظرات