
حزین لاهیجی
شمارهٔ ۴۷
۱
گل داغی ز عشق او، بیاراید جهانی را
که یک خورشید بس باشد زمین و آسمانی را
۲
خراب طاقتم در عاشقی، کز دل تپیدنها
پیاپی می دهم جام تغافل، سرگرانی را
۳
جهانی را چو مجنون، حسن لیلی کرده صحرایی
بیابان گرد دارد یوسف ما، کاروانی را
۴
به خاطر ره مده ساقی، دم افسردهٔ زاهد
چمن پیرا مکن ای شاخ گل، باد خزانی را
۵
به امّیدی که گاهی گستراند سایه بر خاکم
به خون دل، به بار آوردهام سرو روانی را
۶
تو کز ابر کف، آبی تشنه کامان را نبخشایی
چرا چون باد، دامن می زنی آتش به جانی را؟
۷
حزین را نیست در دل، فکر سامان پر و بالی
قفس پرورده کرد آخر، غمت عرش آشیانی را
تصاویر و صوت

نظرات