حزین لاهیجی

حزین لاهیجی

شمارهٔ ۴۷۹

۱

اگر دست مرا ساقی به یک رطل گران گیرد

الهی در جهان کام دل از بخت جوان گیرد

۲

سعادتمند را باشد گوارا، سختی عالم

هما را در گلو هرگز ندیدم، استخوان گیرد

۳

چه سان در سینه ام جا می تواند کرد، حیرانم

خدنگت را که دل از خانهء تنگ کمان گیرد؟

۴

به پیش شمع رویت منصب پروانگی دارم

تو چون عارض برافروزی، مرا آتش به جان گیرد

۵

کسی را هر قدر دل شهره باشد در جگر داری

سر ره چون به آن بیگانه خوی سرگران گیرد؟

۶

گداز شرم یکسرژاله سازد نرگسستان را

نظر چون کام خاطر، زان جبین خوی فشان گیرد

۷

حزین از پای ننشینم به راه انتظار او

چو مجنون بر سر شوریده گر مرغ آشیان گیرد

تصاویر و صوت

نظرات