حزین لاهیجی

حزین لاهیجی

شمارهٔ ۴۸۴

۱

من از دل و دین باختگانم چه توان کرد؟

سودازده زلف بتانم چه توان کرد؟

۲

دل بسته فتراک سر زلف سواری ست

از چنگ خرد رفته عنانم چه توان کرد؟

۳

در صومعه از نعره زنانم چه توان گفت؟

در میکده از دُردکشانم چه توان کرد؟

۴

در سلسلهٔ زلف تو ای رهزن دل ها

سرحلقهٔ سودا زدگانم چه توان کرد؟

۵

گوشی به فغان دل ناشاد نکردی

پیشت همه تن گرچه زبانم چه توان کرد

۶

فرمان تو را هر چه بود می کنم اما

من صبر به هجران نتوانم چه توان کرد؟

۷

شد قطره به دریای فنا وصل حزین را

دی بودم و امروز نه آنم چه توان کرد؟

تصاویر و صوت

نظرات