حزین لاهیجی

حزین لاهیجی

شمارهٔ ۵

۱

چشم تو برانگیخت ز دل ذوق کهن را

در کام ورع ریخت می توبه شکن را

۲

تا نام شب وصل تو آمد به زبانم

چون شمع لبم می مکد از ذوق دهن را

۳

در دل شکند یا به لب آید؟ چه صلاح است؟

پیچیده خروشی به گلو مرغ چمن را

۴

از زندگی بیهده چندان شده ام سیر

کز رشتهٔ جان ساخته ام تار کفن را

۵

از محرمی شانه به آن طره چه گل کرد؟

کاشفتگیی هست سر زلف سخن را

۶

چون عاشق مشتاق، گشاید مژه آغوش

در غربت اگر یاد کنم خاک وطن را

۷

مشکین سخنی خامه ام انگشت نماکرد

از نافه شناسند، غزالان ختن را

۸

بر روی تو حیران پریشانی زلفم

سنبلکده کرده ست، گریبان سخن را

۹

هرکس نفسش بوی دل خسته ندارد

از چاه برآورده تهی دلو و رسن را

۱۰

شاید که کند راه غلط، پیک نسیمی

بگشای حزین ، روزنه بیت حزن را

تصاویر و صوت

نظرات