
حزین لاهیجی
شمارهٔ ۵۰
۱
سواد هند، خاطرخواه باشد بی کمالان را
نماید خانهٔ تاریک، روشن چشم عریان را
۲
درین محفل، سپندم بر دل بی تاب می لرزد
مباد از غنچهٔ لب بشکفاند، راز پنهان را
۳
همین تنها نه من در خاک و خون غلتیدهٔ اویم
نهاد آن زلف مشکین بر زمین، ناف غزالان را
۴
به محفل از می گلگون، چراغ شیشه روشن شد
بشارت باد از ما، زاهد گم کرده ایمان را
۵
سر زلفی به چنگ خود، شبی چون شانه می دیدم
نمی دانم چه تعبیریست، این خواب یریشان را
۶
ز فیض خط، بهار حسن گردد از خزان ایمن
ز صرصر نیست پروایی، چراغ زیر دامان را
۷
حزین آب زلال جویبار کلک جان بخشت
به تاریکی نهان دارد، ز خجلت آب حیوان را
تصاویر و صوت


نظرات