
حزین لاهیجی
شمارهٔ ۵۰۲
۱
سحاب خامه من جز در خوشاب ندارد
سفینهٔ غزلم موجهٔ سراب ندارد
۲
ز بیقراری هجران رسد نوید وصالم
در امید بود دیده ای که خواب ندارد
۳
ز پرده داری ابر نقاب شکوه ندارم
کتان طاقت من تاب ماهتاب ندارد
۴
گشوده است به راه نگه چو آینه آغوش
گشاده رویی حسن تو آفتاب ندارد
۵
کدام کار دل از برق جلوه تو برآید؟
چراغ عمرکسی اینقدر شتاب ندارد
۶
عنان کشیده تر افغان کن ای جنون زده بلبل
کدام گل به چمن پای در رکاب ندارد؟
۷
همین قدر ز تو باید که دیده ای به کف آری
کدام روزنه، راهی به آفتاب ندارد؟
۸
بلند نشئه حزین ، ازکدام رطل گرانی؟
سیاه مستی کلک تو را شراب ندارد
نظرات