
حزین لاهیجی
شمارهٔ ۵۱۵
۱
خوش آنکه یار، کله گوشهٔ وفا شکند
صف کرشمه، نگه های آشنا شکند
۲
به دیر و کعبه نماند درست پیمانی
به دوش و بر اگر آن طرّهٔ دوتا شکند
۳
شکسته رنگی عشقم رسیده تا جایی
که شرم چهرهٔ من، رنگ کهربا شکند
۴
برآورد به تماشا، سر از دریچه مهر
چو من به دامن عزلت کسی که پا شکند
۵
کمال دولتم از عشق گشته سکّه به زر
ز رنگ کاهی من، نرخ کیمیا شکند
۶
به چاره عقدهٔ دل در میان منه ترسم
که مفت، ناخن فکر گره گشا شکند
۷
فلک به دردکشان، سنگ فتنه می بارد
دنی چو مست شود کاسهٔ گدا شکند
۸
چنین که می نگرم خون عالمیست هدر
رواج جور تو، بازار خون بها شکند
۹
رخ فرنگ تو ایمان به رو نماگیرد
شراب رنگ تو ناموس پارسا شکند
۱۰
خموشی تو از آن شکوه خوشتر است حزین
که زلف آه تو را بخت نارسا شکند
نظرات