
حزین لاهیجی
شمارهٔ ۵۲۳
۱
نشد شبی که می خونم از سبو نچکد
فشردهٔ جگر از چشم تر به رو نچکد
۲
که قطره ای به لبم می چکاند از یاری
اگر تراوش تبخاله در گلو نچکد؟
۳
ز باده ای که دماغ امید تر سازم
اگر به ساغر من خون آرزو نچکد؟
۴
به خون خویش ز بس تشنه کرده عشق مرا
به تیغ اگر کشدم خون من فرو نچکد
۵
نمی توان گلی از باغِ دهر چید حزین
که قطره قطره به صد خواری آبرو نچکد
تصاویر و صوت

نظرات