حزین لاهیجی

حزین لاهیجی

شمارهٔ ۵۴۶

۱

عشق آشنا شد شمع من، طبع هوا خواهش نگر

دارد سری با سوختن، اشکش ببین آهش نگر

۲

زلف کدامین مه جبین، دارد گرفتارش چنین؟

بی تابی شامش ببین، آه سحرگاهش نگر

۳

ای از محبت بی خبر، تا کی کنی خون در جگر؟

دردن بکش داغش ببین غمهای جان کاهش نگر

۴

دلها ز هجرت سوخت خوش، زین زهر جان فرسا بچش

ناز گران تمکین بکش، بنشین و بر راهش نگر

۵

سرو صنوبر قامتان دارد ز رشک آب روان

با دیده انجم فشان، رخساره ماهش نگر

۶

از پیچ و تاب هر رگی، دارد حزین ، یار آگهی

چشم گران خوابش ببین، مژگان آگاهش نگر

تصاویر و صوت

نظرات