
حزین لاهیجی
شمارهٔ ۵۵۳
۱
ز ترکتازی آن نازنین سوار هنوز
مرا غبار بلند است از مزار هنوز
۲
عجب که صبح قیامت ز خواب برخیزی
چنین که بسته تو را چشم اعتبار هنوز
۳
از آن شبیکه به زلف توکرد شانه کشی
نمی رود دل و دستم به هیچ کار هنوز
۴
اگر چه خط ز طراوت فکنده حسن تو را
کرشمه می چکد از چشم فتنه بار هنوز
۵
نسیم سنبل زلفت وزید صبح ازل
که عطسه ریز بود مغز نوبهار هنوز
۶
اگرچه حسن تو از خط شده ست پرده نشین
چه نقش ها که برآرد به روی کار هنوز
۷
گذشته از دل گرم که یاد عارض او
که خوی فشان بود آن آتشین عذار هنوز؟
۸
ز تیغ بازی چشمی، مرا ز خاک حزین
چو سبزه می دمد انگشت زینهار هنوز
نظرات