
حزین لاهیجی
شمارهٔ ۵۷۸
۱
بود یارم غم دیرینهء خویش
پریزادم دل بی کینهٔ خویش
۲
عنانم درکف طفلی ست خود رای
ندانم شنبه و آدینهٔ خویش
۳
بود عمری که می سازد چو شیران
تن آزاده با پشمینهء خویش
۴
به امّیدگشاد تیر نازی
هدف دارم به حسرت سینهٔ خویش
۵
نیاراید بساطم را متاعی
چو داغم، گوهر گنجینهٔ خویش
۶
نمی باشد خماری مستیم را
خرابم از می پارینهٔ خویش
۷
حزین از هر دو عالم تافتم روی
ز دل کردم چو آب، آیینه خویش
تصاویر و صوت

نظرات