
حزین لاهیجی
شمارهٔ ۵۸
۱
از فیض ریزش مژه، تر شد دماغ ما
افتاد سایهٔ رگ ابری به باغ ما
۲
خودکامیی ز تلخی دشنام داشتیم
شیرین تبسّمی نمکی زد به داغ ما
۳
ما گر فسرده ایم صبا را چه می شود؟
ره گم نکرده بوی گلی، تا دماغ ما
۴
دستش به داغ عشق، همان دور از آتش است
پروانه ای که خویش نزد بر چراغ ما
۵
داغ دلم چو لاله پر از خون بود حزین
یا رب مباد خالی ازین می ایاغ ما
نظرات