حزین لاهیجی

حزین لاهیجی

شمارهٔ ۵۸۰

۱

چو موج می جدا از باده نتوان کرد پیوستش

بود میخانه زیر دست مژگان سیه مستش

۲

چو آن کافر که اسلام آورد از بی نواییها

ره دین می رود زاهد، که دنیا نیست در دستش

۳

گذر کرد از گلویم ناوکش چون قطرهٔ آبی

چه منّتهاست برگردن مرا از صافی شستش

۴

به امّید نگاهی دل به دنبالش فرستادم

به تیر غمزه نامهربان، آن بی وفا خستش

۵

چه لذت بود از قاتل حزین نیم بسمل را

که در خون می تپید و آفرین می ‎گفت بر دستش؟

تصاویر و صوت

نظرات