
حزین لاهیجی
شمارهٔ ۵۹۲
۱
کرده عشق شعله خوب ریشه در جانم چو شمع
از زبان آتشین خود گدازانم چو شمع
۲
آستین نبود حریف دیده خونبار من
کز تف دل آتشآلود است مژگانم چو شمع
۳
نیست غیر از تیغ، محرابی، سر تسلیم را
میخورم صد زخم جانفرسا و خندانم چو شمع
۴
دارم از چشم تر خود منت ابر بهار
اشک گرمی میکند مژگان به دامانم چو شمع
۵
همچو من بخت سیه را کس نمیپوشد حزین
با وجود تیرهروزیها فروزانم چو شمع
نظرات