
حزین لاهیجی
شمارهٔ ۶۰۴
۱
جاری چو به یاد رخ جانان شودم اشک
گلپوش تر از صحن گلستان شودم اشک
۲
بی قدر شود رشته چو خالی ز گهر شد
کو عشق که آویزهٔ مژگان شودم اشک؟
۳
از جلوهٔ مستانهٔ آن سرو قباپوش
چالاکتر از سیل بهاران شودم اشک
۴
مستانه رگ ابر تری از مژه برخاست
تا صف شکن زهد فروشان شودم اشک
۵
از حسرت نظارهٔ آن ناوک مژگان
در سینه گره گردد و پیکان شودم اشک
۶
ویرانهٔ عالم شده محتاج به سیلی
بگذار حزین آفت دوران شودم اشک
نظرات